به گزارش راهبرد معاصر؛ فیلم قاچاقچی (The Mule) کلینت ایستوود اثر سینمایی بسیار معمولی، اما تریلر یک خطی سرگرم کنندهای است و ایستود با همان خط فکری رادیکال دست راستی، آنرا ساخته است. فیلم یک تحلیل اجتماعی دقیق از آمریکا در حد فاصل سالهای 2005 تا 2017 ارائه میدهد. مهمترین تحلیلی که بسیار گلدرشت بدان پرداخته نمیشود و فیلمساز از القای پیامی که مد نظرش است، بسیار ساده عبورمیکند، در واقع هدف خود را نقض میکند.
اگر نحوه معرفی شخصیت اصلی ارل و نابود شدن شغل و حرفه او را بررسی کنیم، درخواهیم یافت که ایستوود بر روی این مسئله تاکید دارد که شغل و فعالیت حرفهای، در جامعه آمریکایی در حال نابود شدن است و سوداگری در انواع و اقسام جایگزینش میشود.
ایستوود در 88 سالگی، یکی از فعالترین فیلمسازان هالیوود است اما «قاچاقچی» مثل فیلمهای مهم او تاثیر گذار نیست. شاید ایستوود بتواند در این سن و سال فیلم بسازد، اما اثرش از یک مرز متوسطی عبور نمیکند.
او بهترین آثارش را در دهه نخست هزاره سوم ساخت و پس از 2010 کارنامه حرفهای او در مقام کارگردان ، التهاب و نشاط این دهه را نداشت. قاچاقچی حداقل جذابیتهای ممکن را دارد و مخاطب به آنچه در بطن جامعه آمریکایی میگذرد کمی فکر میکند.
ارل استون(کلینت ایستوود)، در 80 سالگی یک باغبان برنده جایزه و جانباز کرهای جنگ در «پیوریا»ی ایلینوی است. او خرابکاریهای مالی و خانوادگی متعددی در کارنامهاش دارد و از همسر سابقش مری و دخترش آیریس جدا شده تا همیشه برای خانوادهاش کار کند. او هنوز هم با نوهاش، جینی، رابطه دوستانهای دارد و میخواهد در مراسم نامزدی او شرکت می کند که با واکنش تند آیریس مواجه میشود.
در دورهای که او برای بدست آوردن پول و درآمد مستاصل است، از یک طریق ریچارد یکی از ساقدوشهای عروس با پیشنهاد وسوسه برانگیزی مواجه میشود تا برای یک کارتل مواد مخدر مکزیکی از ال پاسوی تگزاس به شیکاگو کوکائین حمل کند.
ارل از این طریق مقادیر زیادی پول نقد به دست میآورد با پولی که او از خرید مواد مخدر به دست میآورد، یک خودروی جدید میخرد و مشکلات مالی خود را حل میکند و برای بازسازی خانه و عروسی نوهاش مبالغی را به خانواده میپردازد. او با اعضای کارتل، که تاتا ("پدربزرگ") صدایش میکنند، رابطه دوستانهای برقرار میکند.
در همین حال، اداره مبارزه با مواد مخدر (DEA) متوجه میشود مقدار قابل توجهی کوکائین وارد شیکاگو شده است و به دنبال حامل مواد میگردند. از سوی دیگر تنش در کارتل فوران میکند و «گوستاوو» یکی از اعضای قدرتمند کارتل، رئیس ارشد این گروه،«لاتون» را به قتل میرساند و پس از آن خواستار کنترل ارل می شوند. ارل در حمل مواد بسیار خونسردانه و خودسرانه رفتار میکرده و همین مسئله خشمن گوستاوو را به همراه دارد.
ارل در آخرین همکاری مشترکش با سران مافیا، متوجه میشود ماری(دیان وست) همسرش به شدت بیمار است. او از تحویل مواد مخدر سرباز میزند و برای ملاقات با ماری، قبل از مرگش نزد او بازمیگردد که موجب جنجالی در کارتل میشود.
ارل توسط کارفرمایان کارتل مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تهدید می شود، اما پس از اطمینان از مرگ همسر سابق او، رهایش میکنند تا کار انتقال را انجام دهد. ارل به زندان فرستاده میشود، اما رابطهاش با خانواده ترمیم میشود و در زندان او به شغل باغبانی خود بازمیگردد.
تم کابوی پیر و تنهایی که درگیر موضوعات مرتبط اجتماعی و اقتصادی اطرافش می شود تقریبا همان موضوعی است که نیک شنک فیلمنامه نویس با ایستوود یک بار در فیلم گرانتورینو آن را احیا کرده بود.
در واقع کارگردان وضعیتی مشابه را تجربه کرده و ارزشهای آمریکایی یعنی توجه به خانواده، که تنها در سطح ارزش نه عمل باقی مانده، دوباره به بخشی از هویت فیلم تبدیل میشود. اینقدر این کلیشه تکرار شده که تماشای دوباره آن برای تماشاگر ارزشی ندارد. از سوی دیگر مسئله هویتی، شغل داشتن، در جامعه آمریکایی به بخش دیگری از هویت فیلم تبدیل میشود.
ایستوود و فیلمنامه نویسش با الهام از مقاله «سم دولنیک» در نیویورک تایمز روی این مسئله تاکید دارند که جهان آزاد نیز فراموش کرده شما در کشوری هستید که در آن کار یک هویت و ارزش اجتماعی از دست رفته محسوب میشود.
اما "قاچاقچی" با همه قابلیتهای هیجانانگیزش یک فیلم کلیشهای به سبک «گران تورینو» درباره ابرکابویی لطیفی است که حاضر به بازنشستگی نیست. وقتی عبارت کابوی را در مورد شخصیت ایستوود به کارمیبریم، پس زمینه وسترنهای اسپاگتی را به شخصیت ثابت او اضافه میکنیم و تحلیل فیلم سادهتر و آسان تر میشود. او به عنوان پدر رابطه سهل و ممتنعی با دخترش آیریس (آلیسون ایستوود) دارد و کابوی برای اینکه مقبول خانوادهاش بیفتد، دست به ریسک بسیار بزرگی میزند تا بتواند رابطه توام با محبتی با نوهاش جینی (تیسا فارمیگا) برقرار کند. در واقع دختر نیز تمثیل است، مردی که همسرش را به خاطر ماندن در یک سطح متوسطی اجتماعی و ماندن در حرفهاش میبازد، پدری که رابطهاش به همین دلیل از دست میرود و برای حفظ رابه با نوهاش، دست به سوداگری میزند.
با این حال «قاچاقچی» یکی از ضعیفترین فیلمهای ایستوود است. شخصیت او بر سر دوراهی خیر و شر در مسیر شر به سوی خیر میتازد و در این مسیر شر به قهرمانی نیکوسرشت تبدیل میشود. شخصیت «ارل» کاراکتری است که تماشاگر به سادگی با او همذاتپنداری میکند.
ارل از آن دسته شخصیتهایی است که بیخیال خانواده نیست و برای آنان جایگاه و اعتباری فراوانی قائل است، اما خانوادهاش تلقی دیگری از او دارند. در نهایت با استحاله دراماتیک پایانی، ارل به قهرمانی خانواده دوست، با شغل حمل مواد مخدر تبدیل میشود. این تضاد و پارادوکس سبب دوگانگی در مدل قهرمان سازی فیلم میشود. ارل و کامیون قدیمیاش سمبلی از کار و تلاش به سبک قدیم هستند و خرید ماشین مدرن جدیدش که با آن مواد مخدر حمل میکند، تباهی گسترده و سمبلیکی از جایگاه اعتبار شغلی و زمینههای سست آنرا مطرح میکند.
البته دوگانگی فیلم به مخاطب اجازه نمیدهد درک کند آیا ایستود به دلیل نگرههای دست راستی، از یک قاچاقچی قهرمان میسازد یا اینکه او قصد دارد اعتبار فرد را در جامعه آزاد به چالش بکشد؟!
حتی لاتون(اندی گارسیا) رئیس کارتل بزرگ مکزیکی مواد مخدر به مرد مقتدر و خوش مشرب و دوست داشتنی در این فیلم تبدیل میشود. وقتی ساختار شخصیتساز همچنان کابوی گونه است، این دوگانگیها بخشی از هویت و ساختار اثر را دربرمیگیرد.
اشاره به حضور ارل در جنگکره تصدیقی برای نشانه کابوی بودن اوست، فیلم نیز به مواجههای کابویی تبدیل میشود و با کالین بیتس (برادلی کوپر) پلیس مهربانی مواجه هستیم که میخواهد خلافکاری که مخاطب با او سمپاتیک میشود را به دام بیندازد و ایستود بدمن خانواده دوست، مهربان.
فیلم مخمصه مایکل مان که به روزگار ایستود نزدیک است، از همان دسته آثاری است که بدمن را نسبت به مخاطب سمپاتیک میکند، شخصیتی شبیه والتر وایت سریال بریکینگ بد.
اما این فیلم با همه تهمیدات و شگردهای ایستوودی، فیلم جادهای بینظیری نیست و حرکت پیش روی در داستان ناقص آن وجود ندارد.
منبع: تسنیم